معنی نوعی بیماری خطرناک
حل جدول
سارس
بیماری خطرناک
وبا
نوعی بیماری خطرناک تنفسی
سارس
بیماری ریوی خطرناک
سل
بیماری خطرناک چشمی
تراخم
بیماری خطرناک ویروسی
کرونا ، سارس
نوعی بیماری
بری بری
لغت نامه دهخدا
خطرناک. [خ َ طَ] (ص مرکب) مهلک. پرخطر. هولناک. مخوف. (ناظم الاطباء). خوفناک. (آنندراج):
دریغ آن شد که در نقش خطرناک
مقابل میشود رخ با رخ خاک.
نظامی.
همان به کاندرین خاک خطرناک
ز جور خاک بنشینیم بر خاک.
نظامی.
نشد ممکن که این خاک خطرناک
بر انگشت بریده برکند خاک.
نظامی.
چه عذرآری تو ای خاکی تر از خاک
که گویایی درین خط خطرناک.
نظامی.
پس چون خودی خودپرستان روند
بکوی خطرناک مستان روند.
سعدی (بوستان).
سودای تو آتش جهانسوز
هجران تو ورطه ٔ خطرناک.
سعدی.
یکی را دل از دست رفته بود... و مطمح جایی خطرناک. (گلستان سعدی). گفتم آن نوبت اشارت من قبولت نیامد که گفتم عمل پادشاهان چون سفر دریاست خطرناک و سودمند. (گلستان سعدی).
طریق عشق طریقی عجب خطرناکست
نعوذ باﷲ اگر ره بمقصدی نبری.
حافظ.
گرچه منزل بس خطرناکست و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کآنرا نیست پایان غم مخور.
حافظ.
|| باارزش. باقیمت. بااعتبار. پربها:
وگر خاکم تو ای گنج خطرناک
زیارت خانه ای بر ساز ازین خاک.
نظامی.
نبینی وقت سفتن مرد حکاک
بشاگردان دهد در خطرناک.
نظامی.
واژه پیشنهادی
فرهنگ عمید
ویژگی کسی یا چیزی که باعث خطر میشود، پرخطر،
[قدیمی] باارزش، پربها،
مترادف و متضاد زبان فارسی
بحرانی، پرخطر، مخاطرهآمیز، پرمخاطره، حاد، خطیر، سخت، مهلک، کشنده، وخیم، هولناک،
(متضاد) بیخطر
فارسی به ایتالیایی
معادل ابجد
1279